کاش همه اتفاقای دنيا باب دل آدم بود

ساخت وبلاگ

کاش الانم مثل بچگیام وقتی یه دونه مژه از چشمام میوفتاد برش میداشتم و تورو آرزو میکردم و مطمئن بودم که برآورده میشی. کاش همه اتفاقای دنيا باب دل آدم بود...
ما را در سایت کاش همه اتفاقای دنيا باب دل آدم بود دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dokhtarearam بازدید : 69 تاريخ : دوشنبه 24 بهمن 1401 ساعت: 18:50

کجا پیدایت کنم؟ از تمامِ شماره‌هایی که از تو داشتم رفته‌ای. اصلا انگار یک روز بی‌خبر از همه‌جا رفته‌ای. از هرکسی که فکر میکردم از تو خبری داشته باشد پرسیده‌ام. با لحنی که انگار مهم نیست پرسیده‌ام "راستی از فلانی چه خبر؟ میدانی کجاست؟" و در همان فاصله‌ی کوتاهی که منتظر جوابشان بوده‌ام، تمام سلولهای تنم دعا میکرده‌اند "خدایا خبر داشته باشد.خدایا فقط همین یکبار. بگوید آره اتفاقا چند‌وقت‌پیش دیدمش. فلان‌جا کار میکند... فلانی دیده بودش. فلان‌ دانشگاه است... یکی یک‌بار یه‌جا دیده بود گمانم. بگذار بپرسم برایت"... ولی هیچکس از تو خبر نداشت... اینروزها از تو فقط اسم یک شهر را بلدم که میدانم آنجایی... گاهی نقشه را باز میکنم، انگشتم را روی نقشه میکشم. از البرز رد میشوم. از جنگلها رد میشوم تا به شهر تو برسم. بعد توی دلم میگویم "او یک‌جایی همینجاست" و حالم خوب میشود. دیوانه‌ها همه همینجوری‌اند. با همین‌چیزهای ساده دلشان خوش میشود...این را تاحالا به‌کسی نگفته‌ام. یک روز آمدم شهرتان. که پیدایت کنم. مثل نقشه‌ی توی کمدم نبود. برای منِ بی‌دست‌وپا، که خیابانهای شهرِ خودم را هم بلد نیستم، خیلی بزرگ بود. خیلی قدم زدم. خیلی آدم دیدم. هیچکدامشان تو نبودی. از خیلیها اسمت را پرسیدم. کسی تو را نمیشناخت... یادت هست لابد، وقتهایی که زیاد قدم میزدیم زانویم درد میگرفت. ولی مهم نبود. تا تو کنارم بودی مهم نبود. ولی آن‌روز تنها بودم و درد اذیتم میکرد. اصلا تنها که باشی دردها بیشتر اذیتت میکنند. و من در تمام عمرم، هیچوقت اندازه‌ی آن‌روز تنها نبودم... تنها دلخوشی‌ام این بود که گاهی با خودم میگفتم "ببین، هیچ بعید نیست مثلا یک روزی از این خیابان گذشته باشد" و بعد به خیابان نگاه میکردم و حالم خوب میشد... یکهو به کاش همه اتفاقای دنيا باب دل آدم بود...
ما را در سایت کاش همه اتفاقای دنيا باب دل آدم بود دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dokhtarearam بازدید : 77 تاريخ : دوشنبه 24 بهمن 1401 ساعت: 18:50

‍ کاش همه اتفاقای دنيا باب دل آدم بود...
ما را در سایت کاش همه اتفاقای دنيا باب دل آدم بود دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dokhtarearam بازدید : 80 تاريخ : يکشنبه 9 بهمن 1401 ساعت: 14:39

به مادرم بدهکارم. به مادرم، که هنوز رقصیدنش را ندیده‌ام. به مادرم، که یادم نمی‌آید بلند خندیده‌باشد. به مادرم، جادوگر بی‌رقیب آشپزخانه. به مادرم، به دستهای معجزه‌گرش در نوازشهای دردهای کودکیم و دردهای حالا. به مادرم، و پیام‌های عاشقانه‌ی پر از غلط املایی روز و شبش که این‌روزها کمک می‌کند زنده بمانم. مامان، واتساپ معبد من است وقتی برایم صبح‌بخیر می‌فرستی، با آن گلهای زشت.به مادرم بدهکارم. به گریه‌های بعد نمازش، برای بچه‌ی بیمارش. به مادرم بدهکارم، به چشم‌های نگرانش وقت پرسیدن کار پیدا نشد؟ به لب‌های خشک ماه رمضانش وقتی قبل افطار دعا می‌خواند: خدایا، بچه‌هایم، بچه‌هایم، بچه‌هایم. خدایت از من هم به تو بدهکارتر است مامان.به مادرم بدهکارم. مادرم را کم خندانده‌ام و بسیار مسبب گریه‌اش بوده‌ام. مادرم را کم در آغوش گرفته‌ام و بسیار مسبب تنهاترشدنش بوده‌ام. مادرم را کم پرستیده‌ام، خیلی کم. و هرچه سنم بیشتر می‌شود، برایم راحت‌تر می‌شود درک کنم پدرم چرا آن‌طوری عجیب و بزرگ زنش را دوست می‌داشت. این زن دوست‌داشتنی نیست، خود مفهوم دوست‌داشتن است.پیامبری است که زمستان‌ها با کمردرد و زانودرد به حیاط می‌رود و گلدانهایش را نایلون‌پیچ می‌کند تا از سرما آسیب نبینند. و گربه‌های خیابان را گرسنه نمی‌گذارد. و اگر بفهمد کسی که تمام‌ عمر به او بدی کرده مبتلای رنجی شده‌است، غصه می‌خورد. من به تو بدهکارم مادر، هرگز آن‌قدر نویسنده‌ی خوبی نخواهم‌شد که بتوانم طرز نگاه تو را به نوه‌هایت بنویسم.غریب دلتنگ که تماشای پیرشدنت پیرم کرده، با تمام قلبم دوستت دارم. و این تنها کاری است که از تو درست یاد گرفته‌ام...پ ن :آدم مار بشه مادر نشه.خیلی سخته کاش همه اتفاقای دنيا باب دل آدم بود...
ما را در سایت کاش همه اتفاقای دنيا باب دل آدم بود دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dokhtarearam بازدید : 50 تاريخ : يکشنبه 9 بهمن 1401 ساعت: 14:39